چرا گاهی اوقات احساس میکنیم که شریک زندگیمان ما را نمیفهمد؟
احساس درک نشدن توسط شریک زندگی، تجربهای ناخوشایند و رایج در بسیاری از روابط است. این احساس میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد و تاثیر قابل توجهی بر صمیمیت و رضایت در رابطه داشته باشد. در این مقاله، ۲۰ نکته کلیدی را بررسی میکنیم که میتواند به درک بهتر این مسئله کمک کند.
درک نکردن به معنی نداشتن همدلی و همفکری از طرف مقابل است و این میتواند ناشی از عدم شناخت کافی از طرف مقابل باشد.

- 🔵تفاوت در سبکهای ارتباطی: هر فردی سبک منحصر به فردی در برقراری ارتباط دارد. یکی ممکن است مستقیم و صریح باشد، در حالی که دیگری ترجیح میدهد غیرمستقیم و با اشاره صحبت کند.
- 🔵تفاوت در نیازهای عاطفی: نیازهای عاطفی افراد با هم متفاوت است. برخی به توجه بیشتر نیاز دارند، در حالی که برخی دیگر به فضای شخصی بیشتری احتیاج دارند.
- 🔵عدم گوش دادن فعال: گوش دادن فعال، یعنی تمرکز کامل بر روی صحبتهای طرف مقابل، پرسیدن سوالات مرتبط و نشان دادن درک.
- 🔵سوء تفاهمهای زبانی: کلمات و عبارات میتوانند معانی متفاوتی برای افراد مختلف داشته باشند.
- 🔵پیش فرضها و انتظارات غیرواقعی: انتظار داشتن اینکه شریک زندگیتان باید بداند شما به چه چیزی فکر میکنید یا چه احساسی دارید، غیرمنطقی است.
- 🔵عدم بیان واضح نیازها و خواستهها: اگر نیازها و خواستههای خود را به طور واضح بیان نکنید، احتمال اینکه درک نشوید بیشتر است.
- 🔵مشکلات حل نشده قبلی: مسائل حل نشده در گذشته میتوانند بر نحوه تعامل شما با یکدیگر در حال حاضر تاثیر بگذارند.
- 🔵استرس و فشارهای زندگی: استرس و فشار ناشی از کار، مسائل مالی یا خانوادگی میتواند بر توانایی شما در برقراری ارتباط موثر با شریک زندگیتان تاثیر بگذارد.
- 🔵عدم همدلی: همدلی یعنی توانایی درک و سهیم شدن در احساسات طرف مقابل.

1. تفاوت در سبکهای ارتباطی
هر فرد سبک ارتباطی منحصر به فردی دارد. برخی افراد مستقیم و صریح صحبت میکنند، در حالی که برخی دیگر غیرمستقیم و ضمنی. این تفاوت میتواند منجر به سوءتفاهم شود.
اگر شریک زندگی شما به طور مستقیم منظورش را بیان میکند و شما عادت به تعبیر نشانهها دارید، ممکن است احساس کنید که او شما را درک نمیکند.
برعکس، اگر شما تمایل به ابراز غیرمستقیم احساسات خود دارید و شریک زندگیتان به دنبال صراحت است، ممکن است احساس کند که شما شفاف نیستید.
شناخت سبک ارتباطی یکدیگر و تلاش برای تطبیق، میتواند به بهبود این مشکل کمک کند.
آیا میدانید شریک زندگیتان چگونه ترجیح میدهد با او ارتباط برقرار کنید؟
آیا شما میتوانید سبک ارتباطی خود را برای برقراری ارتباط موثرتر با او تغییر دهید؟
2. عدم گوش دادن فعال
گوش دادن فعال فراتر از شنیدن صرف است. این شامل توجه کامل به گوینده، درک منظور او و پاسخ دادن مناسب است.
اگر یکی از طرفین در حین صحبت کردن دیگری حواسش پرت باشد یا به حرفهای او توجه نکند، احساس درک نشدن به وجود میآید.
مثلا اگر شما در مورد یک روز سخت کاری صحبت میکنید و شریک زندگیتان مشغول تماشای تلویزیون است، ممکن است احساس کنید که او به شما اهمیت نمیدهد.
تمرین گوش دادن فعال، از جمله برقراری تماس چشمی، تکان دادن سر به نشانه تایید و پرسیدن سوالات مرتبط، میتواند بسیار موثر باشد.
سعی کنید هنگام صحبت کردن شریک زندگیتان، تمام توجه خود را به او معطوف کنید.
از پرسیدن سوالات برای درک بهتر احساسات و دیدگاه او دریغ نکنید.
این نشان میدهد که شما به حرفهای او اهمیت میدهید و تلاش میکنید تا او را درک کنید.
3. تفاوت در اولویتها و ارزشها
داشتن اولویتها و ارزشهای متفاوت در زندگی، امری طبیعی است. اما اگر این تفاوتها بسیار زیاد باشند، میتواند منجر به سوءتفاهم و احساس درک نشدن شود.
مثلا اگر شما برای وقت گذراندن با خانواده ارزش زیادی قائل هستید، در حالی که شریک زندگیتان بیشتر به کار و پیشرفت شغلی اهمیت میدهد، ممکن است احساس کنید که او نیازهای شما را نادیده میگیرد.
در این مواقع، باید با یکدیگر صحبت کنید و تلاش کنید تا به یک تفاهم مشترک برسید.
سعی کنید دیدگاههای یکدیگر را درک کنید و به یکدیگر احترام بگذارید.
ممکن است لازم باشد که در برخی موارد، سازش کنید و به خواستههای یکدیگر توجه کنید.
تفاوتها را بپذیرید و به دنبال راههایی برای کنار آمدن با آنها باشید.
4. سوءتفاهم در زبان بدن
زبان بدن نقش مهمی در برقراری ارتباط ایفا میکند. حالات چهره، حرکات دست و پا و طرز ایستادن، همگی میتوانند پیامهای مختلفی را منتقل کنند.
اگر زبان بدن شما با آنچه که میگویید مطابقت نداشته باشد، میتواند منجر به سوءتفاهم شود.
مثلا اگر شما با لحنی عصبانی بگویید “من خوبم”، شریک زندگیتان ممکن است حرف شما را باور نکند.
به زبان بدن خود آگاه باشید و سعی کنید آن را با احساسات خود هماهنگ کنید.
در ضمن، به زبان بدن شریک زندگیتان توجه کنید و سعی کنید پیامهای غیرکلامی او را درک کنید.
گاهی اوقات، زبان بدن میتواند اطلاعات بیشتری از آنچه که گفته میشود، منتقل کند.
مثلا اگر شریک زندگیتان هنگام صحبت کردن از موضوعی ناراحت به نظر میرسد، ممکن است لازم باشد که بیشتر به حرفهای او توجه کنید و سعی کنید دلیل ناراحتی او را درک کنید.
5. انتظارات غیرواقعی
انتظارات غیرواقعی از شریک زندگی، میتواند یکی از دلایل اصلی احساس درک نشدن باشد.
هیچ کس نمیتواند تمام نیازهای شما را برآورده کند و شما نباید از شریک زندگیتان انتظار داشته باشید که همیشه با شما موافق باشد یا رفتاری مطابق میل شما داشته باشد.
انتظارات خود را واقعبینانه تنظیم کنید و بپذیرید که شریک زندگیتان هم انسان است و دارای نقاط قوت و ضعف خود است.
به جای تمرکز بر آنچه که شریک زندگیتان انجام نمیدهد، بر آنچه که انجام میدهد تمرکز کنید.
از او به خاطر تلاشهایی که برای خوشحال کردن شما میکند، قدردانی کنید.
انتظارات خود را با شریک زندگیتان در میان بگذارید و با هم به یک تفاهم مشترک برسید.
6. عدم ابراز احساسات
اگر احساسات خود را به طور واضح و با صداقت ابراز نکنید، شریک زندگیتان نمیتواند ذهن شما را بخواند.
ترس از آسیبپذیری، خجالت یا ترس از واکنش منفی، میتواند باعث شود که از ابراز احساسات خود خودداری کنید.
اما ابراز احساسات، کلید برقراری ارتباط صمیمی و ایجاد درک متقابل است.
سعی کنید با شریک زندگیتان در مورد احساسات خود صادق باشید و به او اجازه دهید که شما را بشناسد.
از بهرهگیری از عبارات “من احساس میکنم. . . ” برای بیان احساسات خود استفاده کنید.
مثلا به جای گفتن “تو من رو عصبانی میکنی”، بگویید “من احساس عصبانیت میکنم وقتی. . . “
این به شریک زندگیتان کمک میکند تا احساسات شما را درک کند و از رفتار خود آگاه شود.
7. مشکلات حل نشده گذشته
مشکلات حل نشده گذشته، میتوانند مانند یک سد در برابر ارتباط موثر عمل کنند.
اگر شما و شریک زندگیتان در گذشته دچار اختلاف شدهاید و هنوز نتوانستهاید آن را حل کنید، این مشکل میتواند بر روابط فعلی شما تاثیر بگذارد.
احساسات سرکوب شده، خشم و رنجش میتوانند باعث شوند که شما به شریک زندگیتان اعتماد نکنید و احساس درک نشدن کنید.
سعی کنید مشکلات گذشته را با شریک زندگیتان به طور با صداقت و باز حل کنید.
از بخشیدن یکدیگر نترسید و به آینده نگاه کنید.
اگر نمیتوانید به تنهایی مشکلات خود را حل کنید، از یک مشاور ازدواج کمک بگیرید.


به جای تمرکز بر اشتباهات شریک زندگیتان، بر نقاط قوت او تمرکز کنید.
با پذیرش و احترام، میتوانید به شریک زندگیتان کمک کنید تا احساس امنیت و آرامش کند.
11. عدم قدردانی
اگر شما از کارهای خوبی که شریک زندگیتان برای شما انجام میدهد، قدردانی نکنید، ممکن است او احساس کند که تلاشهایش نادیده گرفته میشود.
قدردانی به معنای ابراز سپاسگزاری و ارزش قائل شدن برای کارهایی است که دیگری برای شما انجام میدهد.
سعی کنید به طور منظم از شریک زندگیتان به خاطر کارهایی که برای شما انجام میدهد، تشکر کنید.
حتی یک تشکر ساده میتواند تاثیر زیادی داشته باشد.
به او نشان دهید که به او اهمیت میدهید و قدر زحمات او را میدانید.
با قدردانی، میتوانید به شریک زندگیتان انگیزه دهید تا به تلاش خود ادامه دهد و رابطه شما را تقویت کنید.
از کوچکترین کارها هم قدردانی کنید، مثلاً از آماده کردن یک فنجان چای یا یک تعریف ساده.
12. مقایسه کردن
مقایسه کردن شریک زندگیتان با دیگران، میتواند بسیار آسیبزننده باشد.
هر فرد منحصر به فرد است و دارای ویژگیها و تواناییهای خاص خود است.
مقایسه کردن، باعث میشود که شریک زندگیتان احساس کمبود و نارضایتی کند.
به جای مقایسه کردن، بر ویژگیهای مثبت شریک زندگیتان تمرکز کنید و از او به خاطر آنچه که هست، قدردانی کنید.
به جای تمرکز بر نقصها، بر نقاط قوت شریک زندگیتان تمرکز کنید و از او حمایت کنید تا به بهترین نسخه خود تبدیل شود.
به جای مقایسه او با دیگران، او را با خودش مقایسه کنید و پیشرفت او را ببینید.
13. پنهان کاری
پنهان کاری در رابطه، میتواند باعث بیاعتمادی و احساس درک نشدن شود.
اگر شما از شریک زندگیتان چیزی را پنهان کنید، او ممکن است احساس کند که شما به او اعتماد ندارید و او را از زندگی خود دور نگه میدارید.
سعی کنید با شریک زندگیتان صادق باشید و هیچ چیز مهمی را از او پنهان نکنید.
به او اجازه دهید که بخشی از زندگی شما باشد و در تصمیمگیریهای شما مشارکت داشته باشد.
صداقت، پایه و اساس یک رابطه سالم و پایدار است.
حتی اگر پنهان کردن چیزی به نظرتان بی اهمیت می رسد، بهتر است با او در میان بگذارید.
بی اعتمادی میتواند به سرعت در یک رابطه ایجاد شود، اما ترمیم آن بسیار زمان بر است.
14. عدم حمایت عاطفی
حمایت عاطفی به معنای در کنار شریک زندگی بودن در مواقع سخت و ارائه کمک و دلگرمی است.
اگر شما از شریک زندگیتان در مواقع سخت حمایت نکنید، او ممکن است احساس تنهایی و انزوا کند.
به او نشان دهید که در کنارش هستید و به او اهمیت میدهید.
به حرفهای او گوش دهید، او را تشویق کنید و به او دلگرمی دهید.
حتی یک آغوش ساده میتواند در مواقع سخت بسیار تسکیندهنده باشد.
وقتی شریک زندگیتان با مشکلی روبرو است، از او بپرسید که چطور میتوانید به او کمک کنید.
15. کوچک شمردن مشکلات
کوچک شمردن مشکلات شریک زندگیتان، میتواند باعث شود که او احساس کند شما به او اهمیت نمیدهید و احساسات او را جدی نمیگیرید.
حتی اگر مشکل شریک زندگیتان به نظر شما کوچک و بیاهمیت میرسد، به او اجازه دهید که احساسات خود را ابراز کند و از او حمایت کنید.
به او نشان دهید که به او اهمیت میدهید و میخواهید او را درک کنید.
به جای اینکه به او بگویید “نگران نباش، درست میشه”، سعی کنید با او همدلی کنید و به او بگویید “میفهمم که ناراحتی”.
با همدلی، میتوانید به شریک زندگیتان کمک کنید تا احساس بهتری داشته باشد.
حتی اگر نمی توانید مشکل را حل کنید، حضور شما و حمایتتان میتواند بسیار ارزشمند باشد.
16. تمرکز بر گذشته به جای حال
اگر شما دائماً به اشتباهات گذشته شریک زندگیتان اشاره کنید، او ممکن است احساس کند که شما نمیتوانید او را ببخشید و به او اعتماد کنید.
به جای تمرکز بر گذشته، بر حال تمرکز کنید و به آینده نگاه کنید.
از بخشیدن یکدیگر نترسید و به یکدیگر فرصت دهید تا اشتباهات خود را جبران کنید.
گذشته را رها کنید و بر ساختن یک رابطه قوی و سالم در حال حاضر تمرکز کنید.
گذشته را به عنوان یک درس در نظر بگیرید و از آن برای رشد و بهبود رابطه خود استفاده کنید.
17. بی توجهی به نیازهای جنسی








واقعا مطلب عالی بود! من که تا تهش خوندم و کلی چیز یاد گرفتم. یه مدت بود احساس می کردم همسرم اصلا حرفامو نمی فهمه و دائم باهم بحث می کردیم. بعد از خوندن این مطلب تازه فهمیدم مشکل از سبک ارتباطی متفاوتمون بوده. من همیشه کلی حرف تو دلم می مونه و نمیگم، ولی همسرم دوست داره هرچیزی رو صاف و پوست کنده بگه.
یکی از چیزایی که برام جالب بود، قسمت گوش کردن فعال بود. یادمه یه بار همسرم کلی از مشکلات شغلیش می گفت و من نصفه حواسم به گوشی بود. بعدش اون حسابی ناراحت شد و من تازه فهمیدم چقدر بی توجهی کردم. حالا سعی می کنم وقتی باهم حرف می زنیم، تمام حواسم رو بهش بدم.
راستی قسمت انتظارات غیرواقعی هم خیلی به دلم نشست. من قبلا فکر می کردم همسرم باید بدون اینکه بگم، همه احساسمو بفهمه! ولی الان می فهمم چقدر بی انصافی بود. کم کم دارم یاد می گیرم چیزایی که تو دلمه رو با جرئت بهش بگم.
یه چیزی که برام تازگی داشت، نکته زبان بدن بود. بعضی وقتا من با لحن معمولی حرف می زنم ولی صورتم نشون می ده ناراحتم. همسرم فکر می کنه دارم طعنه می زنم! حالا بیشتر مراقب حالت چهره و حرکات بدنم هستم که پیام اشتباهی نده.
کاش بقیه دوستام هم این مطلب رو بخونن. خیلی وقتا فکر می کنیم فقط خودمون این مشکلات رو داریم، ولی می بینیم کلی آدم مثل ما هستن. اگه شما هم تجربه ای دارید که توی رابطه تون باعث سوءتفاهم شده، خوشحال می شم بشنوم. شاید بتونیم از تجربیات همدیگه چیزای جدیدی یاد بگیریم!